Wednesday, June 25, 2008

Saturday, June 21, 2008

کار کلافه کننده کنکور

از کار کلافه کننده کنکور کمی باقی مونده... هفت روز... البته من دو تا کنکور دارم... یکی کنکور زبان... یکی پرسید چرا زبان؟... مگه میخوای بری؟... گفتم نه... دوباره پرسید پس چرا شرکت کردی؟ گفتم ماجرا داره؟ میخوای برات تعریف کنم؟

سر اولین امتحان سنجش وقتی از جلسه اومدم بیرون...با یکی از بچه های رشته هنر صحبت می کردم... بحث به اینجا رسید که جامعه آماری رشته هنر تو کنکور سراسری چقدره ؟ جواب داد بیشترشون الکی سر جلسه میان... بچه های رشته های دیگه برای اینکه خودشون رو تو دروس عمومی محک بزنن هنر یا زبان هم شرکت میکنن...

این گفتگو برام موند تا موقع ثبت نام... یه تحقیقی کردم دیدم معمولاً امتحان علوم انسانی آخرین امتحانه... برای همین به خودم گفتم زبان هم شرکت کنم تا خودمو توی عمومی ها یه محکی بزنم... این شد که روز جمعه بعدازظهر باید امتحان زبان بدم و روز شنبه صبح امتحان نهایی رو از سر بگذرونم... البته من تا آخرین سوال زبان رو سعی می کنم جواب بدم... یعنی اینطور نیست که فقط برای عمومی برم... امتحان زبان برام جدیه ولی مسئله اینجاست حتی اگه رتبه بالایی هم بیارم نخواهم رفت...

جام ملت ها برای همه دردسر شده... من که نمی تونم نبینم... تا دو شب پیش ، پیش بینی میکردم که پرتغال و هلند برسن فینال ولی پرتغال از آلمان شکست خورد و حذف شد... حالا دیگه نمی دونم چی میشه... شاید امشب هلند جلوی روسیه (هر چند حیفه ولی) ببازه...

Monday, June 9, 2008

متر شماری

کار کنکور از کیلومتر شماری گذشت... تنها واحد شمارش مناسب که باقی مونده، متر.... بله، مجبوریم متر شماری کنیم... پنج روز دیگه پروژه کنکور من دقیقاً یک ساله میشه... سال پیش بود... دقیقاً 25 خردادبه بابام گفتم من نمیخونم مگه اینکه یه انگیزه قوی پیدا کنم. گفت چی؟ گفتم امتحان....خلاصه رفتم گزینه جوان ثبت نام کردم...شروع کردم به خوندن... البته فقط داشتم چگونه خوندن رو تمرین می کردم... یادمه فرصت های 21 روزه می دادن تا کتابای دوم و سوم رو بخونیم... خیلی جالب تر اینکه هیچ کس نمی خوند... حتی خود من هم جسته و گریخته می خوندم... ولی با این حال رتبه های دو رقمی زیر سی می آوردم... البته چندان هم غریب نبود اگه بهتر نگاه کنیم بین دو هزار نفر ، حتی این رتبه ها بد هم هستن...

یادش بخیر... شور حسینی برم داشته بود...تو تابستون... صبحا ساعت 30/7 بلند میشدم شروع می کردم به خوندن... اما چه خوندنی؟!!

همیشه تو این مدت دوس داشتم امتحان بدم... یعنی امتحان دادن برام آسون تر از خوندن درسا بود...مثل برق و باد همه چیز گذشت... به یاد یه جمله افتادم... میگه:

« آدمی حوادث را خوب به یاد می آورد ؛ اما، تأثراتی را که بر اثر موقعیت های گوناگون حادث می شود ، به دست فراموشی می سپارد.»

چقدر زیادن شکست ها و پیروزی هایی که در این مدت باهاشون رو به رو شدم... ولی نه غرور موفقیت ها موند و نه سرخوردگی شکست ها...

تصمیم دارم همه کارنامه ها(ی سنجش و...) رو در آرشیو شخصی ام نگهداری می کنم... پیش تمام مدارکی که از قبل باقی مونده...از کاردستی های دوره آمادگی بگیر تا کارنامه های دبستان و راهنمایی و دبیرستان...

وقت کنم یه مطلب درباره کل مبلغی که در این مدت بابت کنکور رفت می نویسم...

Monday, June 2, 2008

پاشنه آشیل یا چشمان اسفندیار؟

درباره امتحان جامع چیزی ننویسم بهتر است... فقط همین اندازه بس که ، در عربی پیشرفت چشمگیری داشتم (البته بنابر محاسبات اولیه)...چندان هم نگران (به معنی مضطرب) آینده نیستم ولی نگران (به معنی نگریستن) آنم... به توصیه دوستان و مهم تر از همه حافظ شیرازی عمل می کنم و به الطاف خداوندی واثق می شوم... پس از این موضوع بگذریم...

همین طور که درس میخونم... منظورم چندبار خوندن یه درسه... بیشتر به نکات ریز و کوچیکش پی می برم... یا مسائل ظریفی که برام بی اهمیت بودن در این چندباره خوندن ، بیشترخودنمایی میکنن...

مثلاً یه جایی میخونم که اسفندیار شاهنامه با آشیل در افسانه های یونانی قابل مقایسه است... ولی من میگم ظرافتی که در خلق اسفندیار به کار رفته، اصلاً قابل قیاس با آشیل نیست... البته من چگونگی رویین تن شدن آشیل رو نمیدونم ولی با همین اطلاعات میدونم که ظرافتی که در آسیب پذیری اسفندیار گذاشته شده ؛ به هیچ وجه نمی تونیم در آشیل سراغ بگیریم...

اسفندیار هنگامی که توسط زرتشت در آب شست و شو داده می شد، چشم هاش رو می بنده و همین باعث میشه از اون ناحیه آسیب پذیر بشه ... یا مثلاً زیگفرید در افسانه های آلمانی [؟] وقتی میخواسته در خون اژدها خودشو بشوره ، به دلیلی زخمی که در ناحیه پشت داشته ، اون قسمت آسيب ناپذير نشده و به دلیل حماقت خودش در برملا کردن این راز ، اندکی بعد توسط اطرافیانش کشته میشه...

اسفندیار ایرانی اصلاً چیز دیگری است و این نکته سنجی روایت گر باعث شده امروز بگویم(بگوييم) که این رویین تن با دیگر رویین تن های جهان تفاوت اساسی دارد...

این نکته کوچک به ظاهر بی ارزش که شاید همه در نگاه اول اون رو بفهمند ، لذت بسیار بزرگی برای من داشته و هنوزم از یادآوری اش نیرو میگیرم و خوشحال میشم...