Friday, August 22, 2008

از اين پويا تا آن پويا

یکی از بزرگترین مشکلات من که مطمئناً تا حالا متوجه اش شدید ، اینِ که ، درباره من همه چیز بستگی به حال و هوام داره... اگه حال و هوای نوشتن بود؛ می نویسم... اگه توی حال و هوای خوندن باشم؛ کتاب میخونم.... و همینطور بگیر و بیا تا آخر... فیلم دیدن و «فیلم نوشته» نوشتن و... خلاصه همه کارا !!

نمیدونم چطور میشه به این مشکل بزرگ غلبه کرد... شما راه حلی ندارید؟!!

مورد بعدی ، درباره نتایج کنکور... همه اطرافیانم بدون استثنا من رو از خوابگاه ترسوندن... بیش از هر کس دیگه ای ، خواهرم که از تجربیات دوستانش در خوابگاه ، داستان هایی تعریف میکنه که کم کم داره تبدیل میشه به یه وسیله برای شکنجه من... لباساتو خودت باید بشوری... داری از دانشگاه برمی گردی باید مواد غذایی بخری ، تازه بری غذا درست کنی... معلوم نیست هم اتاقی هات کی باشن؟... یکدفعه می بینی یه نفر از فلان نقطه کشور اومد... و تو در کمتر از یک دقیقه می فهمی که طرف شلخته و کثیفه... وسایل ات رو برمی دارن... اونجا از گشنگی میمیری و از اینی که هستی لاغرتر میشی...

در یک کلام ، اونقدر سختی هاشو برام میگن که از انتخابی که کردم پشیمون بشم... راستش من ، به مغزم فرمان الکی نمیدم... (مامانم همیشه میگه : اینقدر به مغزت Order نده!!)... بیشتر به این فکر میکنم که وقتی بعد از مدتی برگردم... احتمالاً جوون صیقل خورده و کاملاً دگرگون شده ای خواهم بود...

راستش در توصیف وضعیتم بهتره از سریال کِشدار و کُشنده «ترانه مادری» بهره بگیرم... من از لحاظ وضعیتی ، تقریباً مثل پویا هستم... یعنی با وجود اینکه هیچ وقت تحت کنترل مادرم یا پدرم نبودم...ولی چندان هم در کسب مهارت های اجتماعی موفق عمل نکردم (رجوع کنید به نامه های دوستانم، در سلسله پست های «من از دریچه نگاه دیگران») البته این به اون معنی نیست که کاملاً فاقد اون مهارت ها باشم... اطمینان دارم که بهرام درون من به زودی خودش رو ، بالا می کشد... لازم هست به این نکته هم اشاره کنم که خود من شدیداً خواستار تغییر هستم... اگر نبودم ، حضور در همین جا، در شهر خودم برایم از همه چیز آسان تر و در دسترس تر بود... ولی بحث اینجاست که همون صیقل خوردگی ای که ازش صحبت کردم با اینجا موندن محقق نخواهد شد... وقتی محیط بیرونی ات تغییر میکنه تحول بزرگی رخ میده که تو رو وادار میکنه تا درون ات رو تغییر بدی و خودت رو با شرایط نو ،سازگار کنی...

اینجا موندن یعنی پویا موندن.... در حالی که من میخوام پویا باشم...(اشتباه تایپی نیست...به معنی جمله دقت بیشتری کنید!!!)

4 comments:

  1. فكر نميكنم اينكه آدم هر روز حس يه چيز رو داشته باشه خوب باشه. حداقل براي من.
    پويا جان بايد زودتر بهرامت رو بيدار كني. البته نه به همون غلظت. راستي يه سري به وبلاگ ما بزني بد نيست.

    ReplyDelete
  2. خوابگاه جای خاصیه.من نمی تونم باهاش کنار بیام.در حالی که خیلی ها می گن اگه خوابگاه نباشن دلشون می گیره!
    بذار رک مزایا و معایبش رو برات بگم
    معایب خوابگاه نسبت به بیرون:تو خوابگاه نه می تونی کتاب بخونی.نه فیلم ببینی.نه فکر کنی.اونقدر دور و برت شلوغ و بهم ریختست و اونقدر ادمای مختلف اطرافت سر و صدا می کنند که فرصت هیچکدوم از این کار ها برات نمی مونه.اگه هم بمونه خیلی کم.خودشون جمله ایی دارن که می گن تو خوابگاه یه شبانه روز 24 ساعت نیست 12 ساعته
    اشپزی نداری.حداکثر جمعه ها.که اونم می تونین به یه کسی که اشپز خوبیه پول مواد غذاییشو بدین و در عوض خوردن غذا پخت و پز رو به اون بسپرین.
    هیچ وقت خلوتی برای خودت نداری.همیشه سر و صداست.شلوغه.هیچوقت تنها نیستی.
    مزایا خوابگاه نسبت به بیرون:اگه یه جایی ساکن بشی.مجبوری خودت غذا درست کنی.حتی اگه هر روز بری سلف جمعه ها رو لااقل خودت باید بپزی
    هرگز احساس تنهایی نمی کنی.هیچوقت دلت تنگ نمی شه.همیشه اونقدر دورت شلوغه که فرصت افسرده شدن نداری
    اولین و بهترین جزوه ها گیرت میاد.اگه سوالا لو بره اول دست خوابگاهیا می افته.تو تقلب با بچه ها حسابی هماهنگ می شین.هیچوقت استرس کم درس خوندن یا گیر نیاوردن جزوه نداری...

    ReplyDelete
  3. راستی.اینکه تو خوابگاه اشپزی ندارین رو جز معایب اوردم بخاطر اینه که هرگز اشپز خوبی نمی شی.که برای زندگی لازمه
    به طور کلی اگه می خوای بیای دانشگاه که همش کتاب بخونی و فیلم ببینی و نقد بنویسی و فکر بکنی و ... خوابگاه جای مناسبی نیست
    اما اگه می خوای بیای دانشگاه که دورت شلوغ باشه.بریزی و بپاشی و درد دوری رو تحمل کنی و دوست های زیادی پیدا کنی و حسابی اجتماعی بشی جای مناسبیه...
    البته کتاب خوندن تا حدی در خوابگاه شدنیه.اما خیلی سخت و دشوار.و البته نه به اندازه ی جایی غیر از خوابگاه

    ReplyDelete
  4. مصطفی جون یه چیز برات مینویسم ازم یادگاری داشته باش (علم تو غربته)همیشه برات ارزوی موفقیت کردم و میکنم (ان معل اسرا یسرا)

    ReplyDelete