Wednesday, October 31, 2007

تقریباً ملی





بعد از تماشای قسمت بیست و هشتم مدار صفر درجه حس غریبی در من ایجاد شد. بی اختیار اشک ریختم. برای تنهایی و معصومیت آدم ها. البته این حس فقط متعلق به من نبود بلکه سایر اعضای خانواده هم گونه هایشان تر شده بود (البته به جز پدرم که برایم ثابت شده از تحت تأثیر قرار گرفتن توسط فیلم ها و سریال ها بیزار است و اغلب در چنین مواقعی با گفتن جملاتی در نکوهش صحنه در حال پخش ، احساس خالصانه ما را هم خراب می کند...) احساس کردم دنیا بدون سرگرد فتاحی چقدر تنگ است... زندگی کردن برای چند لحظه برایم خیلی سخت شده بود.

حسن فتحی(که کم کم دارد جایگاهی در ذهنم برای خودش باز می کند) به خوبی می داند که مشهورترین عشاق، ناکام ترین شان هستند و با همین نکته طلایی داستانش را پیش می برد و به مرز ماندگاری نزدیک می شود. بی شک در بین تمامی آثار ریز و درشت تلویزیون ایران ، این یکی از جنس دیگری است؛ تقریباً ملی . البته مدار صفر درجه، فارغ از ایدئولوژی نیست ولی اگر منصفانه نگاه کنیم آنقدر هم برجسته نیست و توی ذوق نمی زند.


***

چند نقد درباره مدار صفر درجه

***

دیروز سوار تاکسی شدم. راننده اش ، مرد مسن جالبی بود. یعنی در همان چند دقیقه برایم آدم جذابی نشان داد. اسکناس ها را مرتب می کرد و آنها را می شمرد. راستش سر بی مو و چهره صورتی رنگش مرا به یاد بعضی شخصیت های کارتونی انداخت که مدام سکه ها را می شمرند و به شکل برج های با مقیاس کوچک ، آنها را روی هم قرار می دهند.


***

خبر کوتاهی در روزنامه اعتماد ملی خواندم که خیلی مسخره بود. هیئت منصفه مطبوعات با اکثریت آرا حسین انتظامی ، مدیر مسوول روزنامه همشهری را مجرم شناخته و بلافاصله با اکثریت آرا وی را مستحق تخفیف دانسته اند.

1 comment:

  1. چشمان من هم پر از اشک بود.مخصوصا مرگ سرگرد فتاحی.در طول این سریال هیچ اتفاقی به اندازه ی این اعدام تاسف اور نبود.حتی عشاقی که از فرانسه و المان در اوایل اعدام شدند.یا مرگ استاد فرانسوی.یا مرگ تقی و همسرش(که من این رو خیلی جالب برای دوستام پیش بینی کرده بودم).اما این اعدام.با فضا سازی خاصش.با موسیقی که پخش شد.با لبخند روی لب های سرگرد.چهره ی سرد و لاغرش با ته ریشی که براش باقی مونده بود.با اشک های پارسا.با اتفاقاتی که همزمان با این اعدام افتاد و فضا رو کاملا اماده کرده بود(مثل مرگ خواهر پارسا یا رفتن سارا از ایران).همه و همه دست به دست هم دادند تا این رو تو قلبمون کامل و پر احساس جا بندازند که دنیا چقدر بدون سرگرد فتاحی تنهاست.
    من عاشق این سریالم.این روز ها هرجا که می شینم صریحا اعلام می کنم که در تاریخ ایران بعد انقلاب هیچ سریالی رو تا این حد دوست ندارم.شاید به لحاظ خیلی از مسائل به هزار دستان و یکی دو سریال دیگه نرسه.اما من این رو لااقل فعلا بیشتر از همه ی اون ها می پسندم.
    rasti,age jaee ro soragh dari ke music haye matn(albate male ebteda o enteha ham bood,eshkal nadare,ama arjaiat ba matne filme)in serial hast vaseye download,bikhabaram nazar

    ReplyDelete