Tuesday, November 20, 2007

چه اجبار دردناکی

آخه یکی نیست به من بگه چهار خط نوشتن که سخت نیست. قراره هر سه روز یه چیزی بنویسی. خیلی هم پیچیده نیست. پرت و پلا هم که شده بنویس. فقط بنویس...

مشکل من اینه که تن به هر مطلبی نمیدم و گاهی علیرغم میل باطنی یه چیزی اینجا میذارم. متوجه شدم که هنوز با این نوع نوشتن احساس راحتی نکردم یا هنوز نتونستم بفهمم که چطور از چه چیزی بنویسم. و به همین خاطر مجبور میشم به معرفی روزنامه و مجله بپردازم یا خیلی کلی درباره اتفاقات روزانه حرف بزنم. دارم از اون هدف اولیه و فضای مورد نظرم فاصله میگیرم... از این به بعد سعی می کنم قدم به حیطه های جدیدتری بذارم و این فضای یکنواخت، خشک و راکد رو بشکنم...

***

همیشه بعد از یک امتحان مهم ، فصلی از کسالت بر من حاکم میشه... این باعث میشه به سمت و سوی چیزهایی برم که منو دوباره تهییج کنن. نیشگون هایی که باعث بشن دوباره حرکت کنم یا سرعتم رو بیشتر کنم .

این روزها از همون روزاست... بعد از گرفتن نتایج سنجش کمی سرعتم افت کرد و حالا سعی می کنم با جملات انرژی بخش ، خودم رو شارژ کنم. جملاتی که بیشتر برگرفته از کتاب قورباغه را قورت بده هستند. کتابی که خیلی به منظم کردن و طبقه بندی اهداف کمک می کند.

***

باید در یک اتاق کوچک بنشینی. کتاب هایت را در دور و اطرافت پخش کنی و اجازه بدهی که کلمات تو را احاطه کنند. در کلمات غرق شوی. کلماتی که هیچ کدام را ، تو انتخاب نکردی. عقاید دیگران را نشخوار می کنی. دیگرانی که دوست دارند تا تو هم مانند آن بیندیشی. نور اتاقت رفته رفته کم می شود تا جایی که وقتی به خودت می آیی؛ می بینی غروب فرا رسیده و مجبوری چراغ اتاق را روشن کنی.

یک لحظه از خودت می پرسی این ها برای چیست؟ شاید برای اینکه دانش آموز هستم. چقدر از این کلمه متنفرم. چه اجبار دردناکی در آن نهفته است. دانش[؟] را باید بیاموزی وگرنه...

***

مدت ها بود که فیلم ندیده بودم و به خاطر همین حسابی کسل شده بودم ... تا اینکه یکشنبه ، درخشش آفتاب دوباره مرا زنده کرد. فیلم جالبی بود. درباره یک سفینه فضایی ( به نام ایکاروس) که مأموریت داشت با انداختن یک بمب بر روی خورشید ، به این گوی آتشین رو به زوال شوک وارد کند.

بهتر از خود فیلم ، بررسی فیلم بود که با حضور جلال الدین کزازی و سید یحیی یثربی فضایی بسیار خاص و مجذوب کننده داشت. کزازی با آن لحن ادبی پرصلابت و کوبنده چنان از اسطوره ها صحبت می کرد که کاملاً گوش شده بودم. حتی چند بار به اعضای بی خیال خانواده به خاطر سر و صدا توپیدم.

سید یحیی یثربی که با سادگی و متانت اش یکبار در یک برنامه در شبکه قرآن حسابی من را متعجب کرده بود؛ اینجا هم علم و دانشش را به رخ کشید خصوصاً آنجا که درباره دلیل خروج انسان از بهشت صحبت می کرد.

نمی دانم سعادت داشتید که ببینید یا اینکه ناکام ماندید !!!

3 comments:

  1. مهم نیست.به دو چیز هیچوقت اهمیت نده که کارت رو بدجور خراب می کنند.یکی بیننده ی زیاد واسه ی وبلاگ شخصیت(همین دوستا کافین)یکی اینکه چی بنویسم ایندفعه؟خودش میاد.من وقتی صفحه ی وبلاگم رو این دفه باز کردم شروع کردم به تایپیدن و خودش این اپ جدید شد.البته نمی خوام بگم حالا من الگو هستم و نوشته هام و وبلاگم جیز خوبیه.جهت تجربه گفتم

    ---

    دارم این غورباقه رو قورت بده رو.بعد کنکور گرفتمش.چرا؟چون خودم هم دارم یه یادداشت هایی می نویسم در مورد کنکور و کنکور دادن.که البته مختص تجربی هاست.و اینکه می خواستم ببینم چیزی هست که فراموش کرده باشم در موردش صحبت کنم یا نه.من راهی که رفتم کاملا برای خودم جواب داده.یه مشاور ساده هم نیستم که نه تو کنکورم چندان موفق بوده باشم نه مال حال هوای کنکور 4 سال اخیر باشم.البته.من از اون چهره هایی هستم که هنوز کشف نشدم
    :D
    ---

    زیاد خودت رو گیر مسائل فلسفی نکن.فعلا برای رسیدن به یکسری اهداف بالاتر باید همین چرندیات رو حفظ کنی.حفظ کردن هم به معنای پذیرفتن نیست.فرصت برای فلسفه بافی در اینده زیاد هست.ولش کن این حرف ها رو که همشون حقیقتند اما گاهی باید با حقیقت کنار بیای تا به اونجایی که دوست داری برسی...البته خیلی ها هم کنار نمیان و به هیچکدوم از اهدافشون هم نمی رسند

    ---

    ببخشید .اما من شدیدا از نقد های صرفا تماتیک بدم میاد.جدیدا هم به همین دلیل بیخیال نقد های سینما ماورا و بعضا حتی خود فیلم هاش شدم.
    البته ایندفش رو ندیدم.شاید حق با تو باشه

    ReplyDelete
  2. migam tahe sooti bood.in ketabi ke man daram ine:konkoorat ra ghoort bede.akse ghoorbaghe ham dasht.in bood ke..
    albate to ham manzooret hamoone,ba kami matalak albate

    ReplyDelete
  3. lotf kon linke tarjomeye bi sansooresh ro ye joori behem beresoon.doost daram bedoonam che chiz haee azash hazf shode bood

    ReplyDelete