Saturday, August 29, 2009

افتان و خیزان

افتان و خیزان، خواندن درس ها را پیش می برم...تا هفته آینده، امتحانات عقب افتاده دانشگاه تهران شروع شده و می رویم تا ترم دوم رو ، که بیش از حدّ طبیعی طولانی شده به پایان برسونیم...نمی دونم اگه دانشگاه ها باز بشن ؛ چه اوضاعی پیش میاد... اونم در این وضع نابسامان سیاسی مملکت... اما همونطور که گفتم توی ذهنم ، فکرایی در مورد بسته شدن دانشگاه ها یا حداقل دانشگاه تهران برای یه ترم، پرسه می زنه... اگر چه این تعطیلی احتمالی اصلاً خوشایند به نظر نمیاد؛ اما ، اگه هم رخ داد چندان بد نیست... تابستون رو به خاطر درس ها ، در نوعی اضطراب سپری کردم... تعطیلات بی کیفیتی بود... تعطیلی دانشگاه ها و تمدید تعطیلات ما برای چهار ماه دیگه... شاید هم بیشتر...چرا که نه؟... چیز بدی نیست که... فرصت خوندن کتاب های غیردرسی و غیراجباری رو پیدا می کنیم ...مثل یه فرصت مطالعاتی چهارماهه...به هر حال، هر اتفاقی که بیفته، برنامه متناسب با خودش رو هم میاره...

فیلم هایی رو که توی تابستون دیدم ؛ مروری کردم: هیروشیما عشق من، بینوایان(بیل آگوست/1998)، ایندیانا جونز و پادشاهی جمجمه کریستال[؟]، بل دوژور ، در بروژ ، تعطیلات آقای بین، همچون در یک آینه، هری پاتر و شاهزاده دو رگه، لومیر و همراهان، ویکی کریستینا بارسلونا،فداکاری(Dedication)، لبه بهشت،کتاب سیاه(پل ورهوفن)، دل شکسته(ایرانی)، محیا(ایرانی)، چارچنگولی(!! ایرانی)، درباره الی(ایرانی) و ...

راجع به بعضی ها میخوام خیلی کوتاه یه چیزایی بنویسم. اول از همه، درباره دل شکسته و چارچنگولی: ایده ساده و سر راست درباره ماهیت دوگانه[؟] جامعه خودمون...مذهبی ها و غیرمذهبی ها در رابطه با هم... چارچنگولی که خیلی نمادین، داستان دو تا برادر بهم چسبیده است که یکی شون تیپ مذهبی داره و دیگری تیپ غیرمذهبی و اینها مجبورن همدیگه رو تحمل کنن... کلاً لودگی و تمسخره... تا آخر ندیدمش ، فقط تا جایی که از خنده روده بُر شدم...(صحنه مربوط به آب/روغن قاطی کردن جواد رضویان و غسل ِ نزدیک سحر در حوض حیاط ...)

اما دل شکسته ،داستان یه پسر دانشجوی بسیجی و یه دختر دانشجوی غیرمذهبی[و به قول باباش: لامذهب و نه لا قید... ] که قراره روی یه پروژه دانشگاهی با هم کار کنن، کم کم دختره به پسره و پسره به دختره علاقه مند میشه و میخوان آسان ازدواج کنن که می افتد مشکل ها... این یکی پرداخت بهتری داشت، و نگاه جدی تری ... ولی تا جایی به نظرم خوبه که «تز» و «آنتی تز» رو نشونمون میده... موقع «سنتز» قضیه ، فیلم کاملاً مأیوس کننده است... چون تحول شخصیت غیرمذهبی رو ، غیرمنطقی/غیرطبیعی/غیرعادی/ و غیر ملموس نشون میده و از بیننده هم میخواد که این تحول رو با یه «یا حسین» بپذیره... ایراد دیگه این که روابط آدم ها(خصوصاً دختر و پسرا با همدیگه) به دور از واقعیت...اغراق شده و در حالت مطلق تصویر شدن... این فیلم رو دوست دارم،اگرچه متوسط رو پایین درجه گذاری اش می کنم...

بل دوژور... ساخته لوئیس بونوئل... همدلی تأثیرگذار فیلم با روسپیان، اولین چیزیه که از فیلم به یاد میارم... جالب اینجاست که فیلم قضاوت ارزشی ای روشنی درباره عمل «روسپی گری» ارائه نمیده... همین نکته، رمز درخشان بودن فیلمه.... میل به خود ویرانگری در طول فیلم ، آرام آرام و سینه خیز نمود پیدا میکنه... یه نکته دیگه راجع به فیلم ، مربوط میشه به صحنه اول و آخرش... کاراکتر کاترین دونوو، در ابتدای فیلم، موقعی که همه چیز مرتب و رو به راهه ، کابوس میبینه و ذهنش پُر است از تشویش و نگرانی؛ اما، در آخر فیلم، وقتی همه چیز خراب شده،در ذهنش رؤیاهای زیبا و وضعیت خوشایند تجسم میکنه... اصلاً شایدم به قول منتقدین کل فیلم خیالپردازی او بوده...

تعطیلات مستر بین، دل انگیز و آرامش بخش بود... لبخند زدن با مردی که کودک درونش زمامدار زندگیشه ، اصلاً مشکل نیست...این فیلم رو چندین بار تماشا کردم...

بینوایان ِ بیل آگوست از یاد آدم میبره که بینوایان ِ ویکتور هوگو اصلاً چه جوری بوده...خیلی خوب داستان رو بازنویسی کرده... بازی لیام نیسُن و جفری راش هم در خور ستایشه... ولی... ولی صحنه پایانی فیلم به دیدگاه من یک پرداخت درخشان سینمائیه... صحنه ای که «بازرس ژاو ِر» دستبند از دست ژان والژان باز میکنه و به دست خودش میبنده... و بعد ، پشت به رودخانه، خودش را در آب میندازه... .

بگذریم از سینما...اگه قرار باشه همینطور بنویسم ، فرصت خوردن سحری رو از دست میدم... و گذشته از اون، منابع امتحانی نخونده باقی می مونن...بعد من می مونم و آشوب های ذهنی... .

2 comments:

  1. سلام
    بعضی از این فیلم ها را دیده ام مثل :بینوایان و یا دل شکسته
    در مورد بینوایان آن صحنه که پسر در میان اجتماع معترضین و در حقیقت بارقه های انقلاب کبیر ایستاده سخنرانی می کند و بی اختیار "کوزت" را می بیند و در کل آن اجتماع را فراموش می کند و پشت سرش به را می افتد،صحنه ی جالبی بود، شاید
    اما دل شکسته با آن ایده های خوب اما پر بود از غیر واقعی ها و...
    تنها ایده اش را می پسندم
    البته من مثل شما همه ی فیلم ها را اینگونه متفاوت نگاه نمی کنم فکر کنم این ها مصداق واقعی گرم و سرد است.
    گاهی فیلم هایی چون چار چنگولی شاید ارزش دیدن هم نداشته باشند.
    گاهی هم فیلم خوب است و پر است از ایده های جامعه شناسانه مثل ایده ی فیلم جدید حاتمی کیا(دعوت) که ناگهان در یک جای فیلم هنرپیشه(گوهر خیر اندیش) با گفتن یک جمله ی بسیار فاجعه :...."حاجی این بچه سوغات کربلاست...." کل فیلم را زیر سوال می برد.
    بگذریم

    ReplyDelete
  2. راستی شما زیاد به این ها فکر نکن و با خیال آسوده سحری بخور.
    م.ح.ن

    ReplyDelete