Saturday, July 3, 2010

شعر در محاوره

همونطور که در مطلب قبلی نوشتم شعر، کاربرد هنرمندانه زبانِ که با کاربرد آشنا و روزمره زبان به طور کلی متفاوته و یک بخش عمده گرایش به شعر، به خاطر تأثیری ِ که بر حالات و روحیات ما میذاره... خوندن شعر هم یه سرگرمیه و هم کاری لذت بخشه... اما این ها پاداش های آنی و فوری خوندن شعر به حساب میاد... اینکه توی فضای شعر غرق میشیم و برای دقایقی لذت بخش، خودمون و زمان رو فراموش میکنیم، موندگاری کوتاهی دارن...

در حین شعر خوندن همش منتظریم که به یه شاه بیت یا مصرعی ناب برسیم تا جایی یادداشتش کنیم یا حفظش کنیم تا توی محاوره های روزمره مون [یا بالأخره یه جایی] به کار ببریم...یعنی باز یه کارکرد روزمره ازش انتظار داریم...شعر رو ضمیمه حرفامون می کنیم...شعرها میشن پشتوانه استدلال ها و حرف های عامیانه ما... گاهی هم باهاشون فخرفروشی میکنیم... یا اگه خوشبینانه تر نگاه کنیم قصدمون پخش کردن زیبایی شعر... چه بخوایم چه نخوایم... به کار بردن شعرها توی محاوره و گفت و شنود های روزمره باعث میشه حرف هامون با ترکیبی دلپذیرتر قالب بندی بشن، بنابراین راحت تر توسط مخاطب شنیده میشن... و چون با جنس حرفای روزمره فرق داره و شکل و گویش گوش نوازتری داره، گوش ها آستانه تحمل شون بالاتر میره... هر چقدر هم خوش صحبت تر باشی، احتمالاً مقبول تری...اینجاست که شعرخوانی در اثنای کلام و در جمع دوستان و نزدیکان، نه برای خودمون و تأثیرش بر خودمون بلکه برای تأثیرگذاری بر دیگران به کار میره...

ما با شعرخوانی یه تأثیر درونی و شخصی دریافت می کنیم...یه زیبایی رو درک می کنیم و ازش لذت می بریم...[که این لذت کوتاه مدته...] بعدش شعر رو در حافظه مون ذخیره می کنیم تا در روابط بیرونی با دیگران، در جایی که فرصتش پیش اومد، حافظه هم کمک کرد، بر دیگران بخونیم و احتمالاً بر اونها اثر بذاریم...

اگه همین روند رو ادامه بدیم ،ناخودآگاه یه تصویر از خودمون پیش دیگران ساختیم که حداقلش میشه یه آدمی که «اهل شعر و ادبیاته»... میشیم مقبول دیگران... یا در بعضی موارد مسخره اونها[!]...

اما سؤالی که من دارم اینه که وقتی بیانی میتونه ساده و بی آلایش و معمولی باشه، چرا باید به سراغ زبان نامعمول- هر چند زیبای شعر و ادبیات و نقل قول- رفت؟ واقعاً نمیشه معمولی حرف زد و جذاب بود؟... آیا به حیطه روزمره کشوندن شعر و ادبیات، با خودش نوعی فخرفروشی و تظاهر به همراه نداره؟... انتخاب ما در این شیوه، نشوندهنده چه انگیزه ایه؟

چیزی که به نظر میرسه این ِ که شعرخوانی و حفظ شعر یا به کار بردن اون در مراوده های روزمره نشانه نوعی توانایی و توانمندی فردیه... اینکه وقتی چیزی رو میخونی و ذهن در جای مناسب به کمکت میاد تا ازش، از چیزی که یه روزی یه جایی خوندی استفاده کنی، مطمئناً کاری نیست که از عهده هر کسی بربیاد... اما استفاده بیش از حد از این توانمندی در مکالمه های روزمره میتونه نشوندهنده نوعی خودکم بینی یا فخرفروشی باشه... یا نوعی فقدان بصیرت... ندونستن اینکه در مقابل هر کسی بایستی به اندازه ظرفیتش صحبت کرد... مثلاً تصور کنید «الهی قمشه ای» اگه از پشت تریبون بیاد پایین، با صغیر و کبیر، همونطوری که موقع سخنرانی حرف میزنه، حرف بزنه...

یا اصلاً این بحث به استفاده از شعر در صحبت محدود نمیشه... به موارد مهم تر و ظریف تری مثل نحوه گزینش واژه ها یا جمله بندی ها مربوطه... چرا وقتی واژه های ساده تری میشه به کار برد، واژه های معمولی تر، این کار رو نکنیم؟.. البته برای بعضی ها این فرآیند، یعنی انتخاب واژه نامعمول به سیستم ذهنی شون برمیگرده و تا حد زیادی ناخودآگاهه...بیچاره ها بی تقصیرن... اما با یه کمی سعی و تمرکز میشه بر سیستم ذهنی غلبه کرد... برای آدما هیچ چیز سختی وجود نداره...

No comments:

Post a Comment