Saturday, January 5, 2008

پنبه های سرد

اولین برف زمستانی هم باریدن گرفت... بارش برف هم برنامه های امروزم رو بر هم زد، هم در مورد روزهای آینده کمی من رو نگران کرد... امیدوارم وضع هوا اینطور باقی نباشه... چاره اش فقط یک بارون تند و حسابی که این پنبه های سرد رو از روی زمین محو کنه... یادمه دو سال پیش، همه از اومدن برف خوشحال شدن... همینطور بارید و بارید خلاصه رسید به نیم متر... راه ها بسته شد... دو هفته کسی از خونه اش بیرون نرفت... مدارس کاملاً تعطیل شدن... گیر آوردن مواد غذایی سخت شد... خلاصه شهر فلج شده بود...

بدترین چیزش این بود که برق منطقه مون رفت اونم چه موقعی؟ درست موقعی که سینما یک (سری قدیمی) می خواست «رستگاری در شاوشنگ» رو دوباره، ولی؛ این بار با پشت صحنه و یک عالمه حواشی پخش کنه... خیلی حالم گرفته شد... بعد از اینکه آسمون کوتاه اومد و بارش برف قطع شد... با خبر شدیم که مدرسه مون سقف اش ریخته و غیرقابل استفاده شده... خلاصه مکافاتی بود که نگو...

برف امروز مردم رو دوباره به یاد اون خاطره تلخ انداخت و باعث شد مثل گرسنگان به مغازه ها هجوم ببرن که نکنه مثل دو سال پیش گرسنه بمونن... امیدوارم و از ته قلب دعا می کنم که تاریخ تکرار نشه چون همین قدر غم و غصه برامون کافیه... بدبختی و نگرانی جدید نمی خواهیم...

No comments:

Post a Comment