Friday, September 7, 2007

آغاز دلتنگی ها

این کاری بود که باید از همان اول انجام می دادم. در کنار وبلاگ سینمایی «چیزی شبیه آن» باید یک مکان هم برای دلتنگی هایم کنار می گذاشتم. گرچه خیلی زود دست به کار نشدم ؛ ولی، خیلی هم دیر نیست. اینجا شاید تبدیل به جایی شود که خودم را در آن بیشتر بشناسم و به شما که با من آشنا هستید یا آشنا شده اید؛ بیشتر بشناسانم.

نمی دانم تا چه زمانی به نوشتن ادامه می دهم؛ اما، خیال دارم یک سالگی این وبلاگ را جشن بگیرم.

الگوی خاصی در نوشتن ندارم ولی از سبک کار وبلاگ دوست ارجمندم « دیوید» خوشم می آید. شاید ناخودآگاه از او تأثیر پذیرفته باشم.

در پیدا کردن یک اسم شایسته که در عین حال هم سنگین و با وقار باشد و هم بتواند فضا و نوع محتوای وبلاگ را تداعی کند با گزینه های مختلفی رو به رو بودم تا اینکه بالأخره به این اسم رسیدم.

«شکــــاف» در کتاب مقدس همه فیلمنامه نویسان یعنی؛ داستان؛ ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی نوشته رابرت مک کی تعریف مخصوصی دارد. او می نویسد:

« کنش قهرمان به جای اینکه همراهی و همکاری جهان پیرامون او را جلب کند؛ باعث برانگیختن نیروهای مخاصم می شود، نیروهایی که میان چیزی که فکر می کرد روی می دهد و آنچه در واقع روی داد و میان آنچه احتمال می داد روی دهد و آنچه جبراً به وقوع پیوست، شکاف ((Gapایجاد می کند. پس شکاف همان اختلاف بین پیش بینی فرد و امر واقع است.»

چند پست اولیه را بدون سر و صدا انجام دادم تا دستم راه بیفتد و به فضای بلاگر یا همان بلاگ اسپات عادت کنم. اصلاً مهم نیست که این وبلاگ کم بیننده باشد. چون معتقدم این وبلاگ، سندی است که در آینده به عنوان دغدغه دوره نوجوانی ام باقی خواهد ماند. دغدغه هایی که آنها را به شهادت این کلمات گذراندم و شناختم. شناختی که مسئولیتم را بالا می برد. اگر دغدغه ها و بحران هایم را حل کردم که چه خوب ولی اگر نتوانستم ممکن است افسوس و حسرت و سرزنش آینده را به دنبال داشته باشد. دوست ندارم با لحظه ای رو به رو شوم که به خودم خواهم گفت: «اگه دوباره میشد به اون دوران برگردم....»

1 comment: